Sunday, November 12, 2006

-
More Links: تازه ه داستان سكسي سكس خانوادگي ف&#سكس دختران ايران در حالخاطره و عكس سكسي داستان سكسي سكس حيوانات, فيلم سوپر, , , عكس س&#عكس دختره شرقي جنده ن گوگل بهترين داستان س&#لباساشو در بياره و اونم درآورد واي كه چه سينه هايي داشت داشتم از حال ميرفتم كسش از سينه هاش بهتر. يه كس تر تميز ملس من كه اين صحنه فهميدم وارده با دستش هم تخمامو ميمالوند و بعضی وقتها هم ميكشيدتشون كه يهو يه گاز از كيرم گرفت كه دهنم سرويس شدخودمو کمي بالا کشيدم کيرم افتاد لاي پاي مامان و وقتي دوباره وزنمو انداختم رو مامان کيرم رفت لاي پاي مامانم. اونم گفت: اين جوري بهتره. ادامه بده. ها که کاملا بلند شد ند و سرخ سرخ شدن. جاي پنجه هام کاملا روي اون ها مشخص بود... ناهيد گفت امير بسه بده يه کم بخورم تو که منو کشتي... و چه كس و كوني داشت رفتم سر وقت چوچولش مي خوردمش چنان ميخوردمش كه صداي نالهش رو درآوردم بعد از 3_4 دقيقه من شلورام رو دراوردم رفت نميدونم چطوري اين ماني كس كش اون رو راضي كرده بود.ديگه درنگ جايز نبود.آلبوم رو بستم.به سارا نگاه كردم به اون گفتم:"سارا در مورد منرفت نميدونم چطوري اين ماني كس كش اون رو راضي كرده بود.ديگه درنگ جايز نبود.آلبوم رو بستم.به سارا نگاه كردم به اون گفتم:"سارا در مورد من کونم من انقدر حشري بودم که فقط حال مي کردم به رامين گفتم بياد روي لبام و آرش هم انگشتش رو تو کنم مي کرد خلاصه سرتون رو درد نياورم همينگفتم شلوارتو كامل در آر ديگه. شلوار و جورابهاشو در آورد . فقت يه شورت مشكي پاش بود. كير سيخ شدش قشنگ معلوم بود. ديگه طاقت نياوردم وشدم و اون رو هم پشت به خودم قرار دادم کيرم رو گذاشتم دم کسش و يه دفه هول دادم تو ... کم کم عقب جلو کردن رو شروع کرده بود . چشمم به-

Friday, June 09, 2006

سكس لبناني سكس سوري سكس مجاني
افلام سكس


نيك عربي كس عربي سكس مصري

كس طيز زب بنات عرب

صور سكس جنس جنسية صور سكس

سكس سعودي سكس خليجي

مواقع سكس مواقع جنسية

صور سكس افلام سكس صور جنس

افلام جنس سكس عربي


افلام بنات صور بنات افلام السكس العربي

سعودي سكس سكس اردني سكس لبناني


سكس بنات سكس مغربي سكس خليجي

قصص سكس سكس عربي

مراهقات افلام سكس مجانية

سكس اقارب سكس بنات نياكة سحاق

عربي افلام سكس عربي سكس قروب


مواقع سكس عربي منتديات سكس منتدى سكس


موقع سكس عربي مواقع سكس مواقع سكس عربيه

سكسية صور سكس افلام سكس موقع سكس

حياة, زوج, بكارة, زوجية, جنس, بكاره, ثقافة,


منتدى سكس سكس اجنبي الشبق, فن زواج, حياة, زواج

افلام فيديو تعارف سكس دردشة سكس

سكس بنات سكس المغرب فيديو سكس


سكس عرب: سكس صور عرب صور بنات سكس : بنات سكس صور


صور سكس عربي: سكس صور عربي صور

سكس عربي: سكس صور عربي- صور سكس عربى


عربيه صور سكس عربية: سكس صور عربية صور


صور عربيه سكس : سكس صور عربيه - صور سكس


قصص سكس:سكس قصص فيلم سكس: سكس فيلم فلام سكس : سكس


مجلات سكس : سكس مجلات لقطات سكس : سكس لقطات


سكس عكس: عكس سكس سكس عربيات:عربيات سكس


سكس فلم سكس فرنسي سكس فارسي

سكس فيديو: فيديو سكس سكس فنانات : فنانات سكس


سكس قصة: قصة سكس سكس قروبات سكس قروب


سكس لبناني سكس لبنان: لبنان سكس سكس كويتي


سكس مصري سكس مجاني سكس لبنانى - سكس لبناني


سكس هندي سكس نيك - نيك سكس






Monday, November 28, 2005

بیگــــــــــــــا نه

سلام
حالا امدم یکجا که دیگه به چشم یک بیگانه به من نگاه نمی کنند با اینکه از انها نیستم!!!
یه زودی علت تاخیر و ... رو خواهم نوشت
سارا ازاد

Friday, October 07, 2005

مســــــــــــــا فــــــرت

یکی از شکستم حرف می زند
یکی از دستگیر شدن سارا خبر داده
یکی گفته سارا خودکشی کرده
یکی هم سارا رو بچه مدرسه ای معرفی کرده
عزیزان من بر می گردم ودوباره خواهم نوشت
اول ابان
منتظر شما هستم
در همین وبلاگ
شروعی دوباره با قدرت و تجربه بیشتر
سارا

Monday, September 26, 2005

خیــــــانـــــــت

به زودی خواهم نوشت
از خیـــــانــــت
از خیانتی که به من شد و زندگیم رو سیاه کرده
قاصدک ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند
سارا

Wednesday, September 14, 2005

مرگ . اندوه همه هدیه زندگی به ما ؟؟؟



سلام
خوبید؟
باور کنید که من هم دلم می خواهد هرروز اپدیت کنم اما باور کنید این کار ممکن نیست
اول اینکه واقعاً از یک لحاظ دچار یکنواختی و ضعف درنوشته خواهم شد
دوم هم اینکه وقتم به من اجازه این کار رو بهم نمی دهد
اما امروز می خواستم جواب کامنت ها رو بدهم و تاریخ نوشتن خاطره جدیدم رو برای شما بگم که با برخورد به چند تا کامنت و افلاین تصمیمم عوض شد
مسئله این هست که اخرین خاطره من (قاصدک ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند) مثل همیشه با نظرات مختلفی روبرو شد و این برای من طبیعی و شاید قسمت دوست داشتنی این وبلاگ برای من هم همین نظرات متفاوت که گاهی کاملاً با هم تضاد دارند است
امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
در این خاطره من با چند تا کامنت و تعداد زیادی افلاین مواجه شدم که همه از کثیف بودن دنیا و ... حرف زده بودند
تا این جا زیاد مشکلی نیست چون من هم هرچند که تعریفم با این دوستان متفاوت است اما با این مسئله تا حدودی موافق هستم که در این دنیا که ما داریم زندگی می کنیم کثیفی و دو رنگی زیاده
امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
همه چیــــــــــــــــز نیست
من زیاد سختی کشیدم ولی هیچ وقت نگفتم از این دنیا متنفرم
یا اینکه حرف از خودکشی بزنم
من نه تنها خودکشی نخواهم کرد
بلکــــــــــــــــــــــــــــــــه
برای این زندگی با تمام نیرو خواهم جنگید
چــــــــــون
ارزشش رو دارد
خوش باشید
و
مـــوفــــــق
ســـــــــارا

Friday, September 02, 2005

قاصدک ابرهای همه عالم در دلم می گرید

سلام
قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن خاطره جدیدم می خواستم یک توضیح کوتاه در مورد جمله ای در نوشته قبلیم نوشتم بدهم
اول اینکه خود پرتغال هم در نوشته خودش ذکر کرده بود که این جمله برای دکتر شریعتی است و اشتباه از جانب من بوده و پرتغال تقصیری نداشته
دوم اینکه من ذوق زده نشدم ولی همیشه از شنیدن یک جمله قشنگ که ارزش شنیدن رو دارد خوشحال می شوم .
شما رو نمی دونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

فشـــــــــــــــــــــــــم

بعد از اینکه فرزاد از ایران رفت . هرکسی در مورد من و اون یک چیزی می گفت و برام جالب بود که بعضی ها واقعاً با بی انصافی در مورد رابطه من و فرزاد حرف می زدند

یکی از رابطه من و فرزاد در این مدت حرف می زدند
یکی حرفش این بود که فرزاد قبل از اینکه بیاد ایران ازدواج کرده بود و یکی دیگه حرف از ایدز داشتن فرزاد حرف می زد
یکی هم می گفت که سارا با کسه دیگه بود و ....به هر شکلی بود این که خودم می دونستم که تنها خودم بودم که به خودم بد کردم از همه بیشتر من رو داشت زیر فشار می گذاشت

داشت زندگی برای دیگران عادی می شد ولی هنوز من داشتم افسوس می خوردم و چیزی که باعث افسوس خوردن من شده بود از دست دادن فرزاد به تنهای نبود بلکه این بود که به خیانت در عشق چیزی که از نظر خودم کثیف ترین کار بود متهم شده بودم و این دیگه خیلی برام سنگین بود

پنجشنبه بود که دوباره مثل اکثر هفته ها که می رفتیم فشم و قرار بود بریم فشم و من هم باید می رفتم اما این بار اصلاً دوست نداشتم که برم
ً چون من با فرزاد تو فشم خیلی خاطره داشتم و دوباره اون ویلا و اون محیط من رو دوباره به یاد فرزاد
می انداخت و ..

بلاخره مجبور بودم که برم و رفتیم
از همنون دقایق اول احساس کردم که خیلی های که تا امروز فکر می کردم خیلی دوستم دارند . شاید بیشتر از خودم حالا فقط و فقط می خواهد نمک به زخمم به پاشند

ولی از اون شبی که پدرم با من صحبت کرد و با وجود اینکه از اصل ماجرا بی خبر بود خیلی کمک کرد و تصمیم گرفتم که دیگه زیاد به صحبت های دیگران توجه نکنم

مثل همیشه داشت این دو روز هم می گذشت و من هم دوست داشتم هرچه زودتر این دو روز تمام بشه شاید دیگه این ادم های که بوی از ادمیت نبرده بودند رو نبینم

پنجشنبه گذشت جمعه هم به کندی داشت می گذشت و دیگه دم غروب مثل اینکه زمان از حرکت ایستاده بود وتمام ابرهای دنیا داشت توی دل من می بارید . دیگه بیشتر از این نمی تونستم اینجا بمونم و این جو رو تحمل کنم به همین خاطر از ویلا زدم بیرون و رفتم به سمت رودخانه و در حالی که داشت دیگه هوا تاریک
می شد به سمت بالا رودخانه حرکت کردم
انقدر رفتم که دیگه پاهام خسته شد و روی یه سنگ نشستم وسرم رو گذاشتم روی پاهام و دیگه اشک بود که صورتم رو خیس کرده بود
دیگه متوجه زمان نبودم وقتی به خودم امدم که صدای حرکت کسی رو که از پشت داشت بهم نزدیک می شد رو شنیدم

سرم رو از بلند کردم هوا تاریک شده بود و سکوت همه دره رو گرفته بود
ترس همه وجودم رو گرفت صدای پاها نزدیک تر می شد
دلم می خواست یکی از اونهای که تا چند ساعت پیش متهمشون کرده بودم که بوی از انسانیت نبردند . صدام بزنه وبگه سارا کجایی؟
اما صدا صدای اشنا نبود صدای چندتا مرد بود که داشتند
می خندیدند وبه من نزدیک می شدند
ترس همه وجودم رو گرفته بود . سعی می کردم که ترس رو از وجودم دور کنم
جرعت نگاه کردن رو بهشون نداشتم تا اینکه احساس کردم که کنارم نشستند . حالا مجبور بودم نگاهشون کنم
سه تا جون که اصلاً ظاهر مناسبی نداشتند کنار من نشسته بودند و به یک حالت مسخره به من سلام کردند
من هم جوابشون رو دادم و از جام بلند شدم که سریع از اونجا دور بشم که یکیشون دستم رو گرفت .
می دونستم که تو بد دردسری افتادم با تمام وجود سعی کردم که دستم رو از تو دستش در بیارم و موفق شدم . پس با تمام سرعت شروع به دویدن کردم واحساس کردم که اون سه نفر هم در حالی که داشتند با هم حرف می زدند و می خندیدند دنبال من می دوند
تمام انرژی رو جمع کردم و می دویدم و جیغ می کشیدم وکمک کی خواستم و تنها صدای که می شنیدم پژواک صدای خودم بود و صدای خنده های اون سه نفر بود
در حالی که تو تاریکی داشتم سعی می کردم که راهم رو پیدا کنم احساس کردم یکی به پاهام یک ضربه کوچیک زد و با شدت روی سنگهای کنار رودخانه خوردم زمین و سوزشی رو که روی زانوهام و صورتم و دستم حس می کردم نشان این بود که خون تمام بدنم رو گرفته و از درد حتی توان جیغ کشیدن رو نداشتم
یکی از اون سه نفر کنار نشست و بلندم کرد
با دستش شروع کرد به پاک کردن خون های که احساس می کردم روی صورتم امده .
شروع کردم به گریه کردن نمی دونم چرا داشتم این کار می کردم ولی داشتم گریه می کردم والتماسشون می کردم که ولم کنند

وقتی دسته کسی که از روی زمین بلندم کرده بود روی سینه هام احساس کردم مطمئن شدم که دیگه راه فراری ندارم
دستش رو با دستم عقب زدم وسعی کردم که بلند بشم اما دستهاش که روی کتفم گذاشته بود اجازه این کار رو به من نمی داد
شروع کردم به جیغ کشیدن که یکی از اون دو نفری که بالا سرم ایستاده بودند سریع نشست و دستش رو روی دهنم گذاشت طوری که به خاطر اینکه بینیم داشت خون می امد و اونم دهنم رو گرفته بود احساس خفگی داشتم خفه می شدم .
اون یکی که بالای سرم ایستاده بود بود امد و با دوتا دستش دو طرف مانتوم رو گرفت و با یک حرکت پاره کرد و دکمه های شلوارم رو باز کرد
هرچی دست و پا می زدم نمی تونستم خودم رو از این وضعیت خلاص کنم .
نفر سوم بعد از اینکه دکمه های شلوارم رو باز کرد یا بهتر بگم پاره کرد . پاچه های شلوارم رو گرفت به سمت بالا و با تکون های که به شلوارم می داد سعی می کرد شلوارم رو از پاهام در بیاره .
موفق شده بود دیگه شلوارم رو از پاهام در اورده بود و حالا خیلی وحشیانه امد و دستش رو انداخت زیر بند شرتم و چنان کشید که شرتم پاره شد و احساس کردم کنار رونها رو هم با این حرکت پاره کرد .
دیگه نمی دونستم باید چیکار کنم
با لگد محکم زدم به صورته یکشون واین واکنش های من بیشتر باعث می شد که اونها وحشی تر بشن و از یک طرف کشیده شدن بدن لخت من رو سنگ های کنار رودخانه داشت تمام پشتم رو ضخم می کرد
دست کسی رو که روی دهنم گذاشته بود رو گاز گرفتم و شروع به جیغ کشیدن کردم و احساس کردم کسی که من روگرفته بود ولم کرد وبعد ضربه محکمی که به سرمخورد
........................................................................................................



چشمام رو باز کردم نور باعث شد دوباره چشمهام رو دوباره ببندم و وقتی به نور محیط عادت کردم چشمام رو کامل باز کردم
تمام بدنم درد می کرد و بیشتر از همه سرم بود که احساس می کردم با حرکت چشمهام هم درد می گیره
بیشتر دقت کردم اینجا کجاست ؟ چه اتفاقی افتاده؟

صدای مادرم که داشت صدام می کرد من رو به خودم اورد
بیشتر دقت کردم بله تو بیمارستان بودم و مادرم که داشت گریه می کرد گواهی این موضوع بود

مامان چی شده؟
هیچی دخترم تصادف کردی . چیزی نیست


مادرم دروغ می گفت این رو چشمهای خونی پدرم و کمر خم شدش به من می گفت

سارا

Wednesday, August 31, 2005

چگونه مردن


سلام
قبل از اینکه شروع کنم به جواب دادن به کامنت ها و نوشتن خاطره جدیدم باید از همه شما به خاطر تاخیر در اپدیت کردن وبلاگ و عمل نکردن وعده ای که به شما داده بودم
اما حقیقت این است که من هفته پیش دچار یک مشکل شدم که کسانی که من رو از نزدیک می شناسند متوجه این موضوع شدند و کلاً این مشکل باعث شد که من یک هفته کاملاً بهم بریزم و ...
اما حالا این مشکل تا حدودی حل شده و من با قدرت به کارم ادامه خواهم داد
اما دلیل دوم که من تاخیر داشتم به خاطر این بود که نوشتن خاطرات بیشتر از چیزی که به ذهن شما می رسد از من وقت
می گیرد . این دلیلش این هست که من با نوشتن خاطراتم دوباره به اون دوران بر می گردم و این باعث می شود که گاهی برای نوشتن یک خط از خاطرم نیم ساعت وقت بگذارم که قسمت بیشتر این زمان با خیره شدن من به مانیتور سپری می شود

اما قبل از اینکه جواب کامنت ها رو بدهم و بعد هم خاطره رو برای شما بنویسم چند تا نکته هست که می خواهم به شما یاداوری کنم
اول اینکه به دلایلی که بالا ذکر کردم برای اپدیت کردن وبلاگ با مشکل روبرو هستم به همین خاطر تعدادی از خواننده های عزیز به این خاطر ناراحت هستند و من تنها راهی که به ذهنم می رسد این است که از خود شما کمک بخواهم که در حل این مشکل من رو کمک کنید . برای کمک به من شما با فرستادن داستان ها و خاطرات سکسی خود و ... برای من کمک بزرگی به من خواهید کرد و من این داستان ها رو با نام شما در وبلاگ خواهم گذاشت

دوم اینکه باز هم از شما خواهش می کنم که ایمیل های خود رو به صورت فارسی تایپ نکنید چون من قادر به خواندن این ایمیل ها نیستم و به همین خاطر نمی توانم به شما جواب بدهم وشرمنده شما خواهم شد

سوم هم اینکه خوش باشید

حالا جواب به کامنت ها

از پرتغال عزیز به خاطر لطفی که در مورد من کردند تشکر
می کنم

اقا وحید من هم امیدارم

اقا مازیار من پدر و مادرم رو در نوزده سالگی در یک حادثه رانندگی از دست دادم

اقا مهدی روشی که شما معرفی کردی مشکل من رو حل نکرد
بله شاید روزی از وبلاگ دومم برای جواب کامنت ها استفاده کردم

اقا سیاوش مرسی

اقا سعید من هم این رو می دونم و این خیلی بده . نه ؟

و در مورد راتا عزیز که هنوز نگفته که من اسمش رو درست
می نویسم یا نه تا من از مطمئن بشم
راتا عزیز در مورد اینکه من موفق نشدم در روزهای مشخص وبلاگ رو اپدیت کنم حق با شماست ولی من دلایلم رو در بالا برای شما توضیح دادم که امیدوارم قانع شده باشید

اما در مورد اینکه ماجرای من و عموم بعد از اون سکس به کجا کشید وایا من از اون انتقام گرفتم یا نه باید خدمدتون عرض کنم که اگر تا انتها خواننده وبلاگ من باشید مطمئناً به جوابتون خواهید رسید اما در همین حد برای شما توضیح بدم که عموم هم بعد از این جریان تازه دریده تر شد اما بلاخره چوبش رو هم خورد

در مورد کامنت دوم شما راتا عزیز باید بگم که من تصمیم گرفتم که دیگه از عکس سکسی در وبلاگ استفاده نکنم و این عکسی هم که استفاده کردم در گروه عکس های سکسی قرار نمی گیره اما قبول دارم که خطر فیلتر شدن رو بالا می برد به همین خاطر بیشتر دقت خواهم کرد

در مورد استفاده از نام علی در وبلاگ باید بگم که خودم هم خیلی متاسف شدم و تا حدودی هم امیدوار
علتش هم این بود که یکسری از افراد واقعاً با بی احترامی به ایشون باعث شدند که خیلی ناراحت بشم که چرا من اینکار رو کردم که باعث بشه که یک عده دست به چنین کاری بزنند
اما دلیلی که امیدوارم کرد این بود که گاهی فکر می کردم که من تا حد زیادی اخلاق رو از دست داده و خیلی خودم رو گناه کار حساب می کردم اما این باعث شد بفهم که خیلی ها هستند که واقعاً بوی از انسانیت نبرده اند

اقا ارش من هم به این ها معتقد هستم مثل شما

اقا مهدی حق با شماست یعنی امیدوارم که اینطور باشه

اقا محمد من هم ارزوی موفقیت برای خودت و وبلاگت دارم

اقا مهدی در همین فکر هستم شما هم کمک کنید تا موفق بشم

اقا سیا متاسفم همین و همین

یکی از دوستان هم که باز هم متاسفانه اسمشون رو برای ما نگفتن روشی خواستند که از اپدیت شدن وبلاگ با خبر بشوند
به این دوست عزیز باید بگم که با عضویت در خبرنامه وبلاگ از اپدیت وبلاگ با خبر خواهند شد

راستی داشت یادم می رفت در مورد نتایج رای گیری در مورد موفقیت وبلاگ باید بگم تا این لحظه (هشتم شهریور) تعداد ارا نشان از موفقیت وبلاگ می دهد که این برای من خیلی خوشحال کننده است

راستی پرتغال هم کلی نسبت به من لطف دارند و یک جمله زیبا نوشتن که دوست دارم شما هم بخونید

خدایا چگونه زنگی کردن رو به من بیاموز چگونه مردن رو خودم خواهم اموخت


خاطره رو هم فردا (پنچشنبه ) بعدازظهر رو وبلاگ خواهم گذاشت

سارا

Thursday, August 18, 2005

فــــشــــم


سلام


کسانی که از طریق ایمیل یا چت با من در ارتباط بودند دلیل تاخیر من رو در اپدیت کردن وبلاگ می دانند
اما
من چهارشنبه با نوشتن خاطره فـــــشـــــم و جواب به کامنت ها در مورد تاخیرم هم توضیح خواهم داد

تا چهارشنبه


سارا

Friday, August 05, 2005

نباید در مقابل فیلترینگ شکست بخوریم

سسلام
امروز بعد از مدت ها که به خاطر مشکلات شخصی نتونسته بودم که به کامنت های شما جواب بدهم می خواهم هم به کامنت های شما جواب بدهم و هم چند تا نکته رو به شما یاداوری کنم.

در مورد نکته های که می خواستم به شما بگم
اول اینکه من برای ارتباط بهتر با شما ایمیلم رو هم برای شما گذاشتم تا راحت تر با هم ارتباط بر قرار کنیم اما تو این مورد
مشکلاتی وجود دارد اول اینکه تعداد زیادی از شما به صورت فارسی داخل باکس ایمیل تایپ می کنید که این کار باعث می شود که من قادر به خواندن ایمیل های شما نباشم . پس برای رفع این مشکل از شما خواهش می کنم که یا با فونت انگلیسی برای من ایمیل بزنید یا اینکه اگر می خواهید به شکل فارسی ایمیل بزنید با استفاده از یک برنامه به صورت فارسی تایپ کنید و این فایل رو ضمینه ایمیلتون کنید .
مشکل دوم هم اینکه عزیزان من وظیفه خودم می دانم که به همه شما جواب بدهم اما خواهش می کنم در مسنجر از درخواست اد کردن من خودداری کنید که من موافقت نخواهم کرد .

نکته دوم هم اینکه من سیستم نظر خواهی رو از وقتی که از وبلاگ قبلیم به اینجا منتقل شدم راه اندازی کردم و این به من خیلی کمک می کند که وبلاگ رو طوری اداره کنم که شما دوست دارید
من در اولین نظرسنجی در مورد استفاده از عکس های سکسی در وبلاگ از شما سوال کردم که به این نتیجه رسیدم تعداد افرادی که خواستن از عکس استفاده کنم و تعداد افرادی که مخالف این جریان بودن حدوداً مساوی است پس تصمیم گرفتم از این به بعد در صورت اینکه احساس کنم که استفاده از یک عکس می تواند به انتقال احساس من به شما کمک کند از عکس استفاده خواهم کرد اما در به خاطر اینکه نمی خواهم وبلاگم تبدیل به یک وبلاگ سکسی بدون هدف بشه از استفاده زیاد از عکس های سکسی
خودداری خواهم کرد

نکته سوم هم اینکه من بخش خبرنامه وبلاگ رو راه اندازی کردم که با عضویت در ان می توانید از به روز شدن وبلاگ و دیگر اخبار وبلاگ با خبر شوید

نکته چهارم هم که تا حدودی مهم است این است که بعد از جریان فیلترینگ که باعث شد که وبلاگ های ما بسته بشه تعدادی از دوستان وبلاگ نویس ما دیگه ادامه ندادند که این باعث تاسف است اما مهم تر اینکه تعدادی از دوستان هم که دوباره در وبلاگ جدیدی شروع به نوشتن کردند به خاطر کم لطفی بعضی از خواننده ها که بدون اینکه نظرشون رو بدهند و .. . وبلاگ رو ترک می کنند قصد این رو دارند که دیگه ننویسند که این به هیچ عنوان خوب نیست. درسته که من با موضوع بعضی از وبلاگ های سکسی چندان موافق نیستم ولی باید این رو بدونیم که ننوشتن ما به این معنی است که ما در برابر سانسور وفیلترینگ شکست خورده ایم که امیدوارم اینطور نباشد و ما با قدرت ادامه بدهیم با کمک شما دوستان و خواننده های عزیز

نکته پنجم و اخرین نکته هم اینکه وبلاگ غیر سکسی من که انچنان هم فعال نبود توسط بلاگفا بسته شد که این موضوع هم عجیبه هم جای تاسف داد که به خاطر نوشتن دو یا سه نوشته سیاسی که چندان هم انتقادی نبود وبلاگ من بسته شد به هر شکل زیاد مهم نیست من وبلاگ غیرسکسیم رو در بلاگر دوباره
راه اندازی کردم و ادامه خواهم داد . اگر دوباره این وبلاگ من هم فیلتر شد از وبلاگ غیر سکسیم ادرس جدیدم رو برای شما خواهم گفت
ادرس وبلاگ جدید غیر سکسی من
&
http://www.5ex3.blogspot.com
حالا جواب به کامنت های شما

اقا امیر لطف کردند و از اینکه من تسلیم نشدم تشکر کردند که باید در جواب ایشون بگم که این وظیفه من است که ادامه بدهم و تسلیم نشم

اقا مازیار هم ارزو کردند که دیگران این راهی که من رفتند رو نروند و گفتند که همه این اشتباهات تقصیر من نبوده که در جواب ایشون باید بگم که منم امیدوارم که دیگران راهشون رو درست انتخاب کنند ولی این رو هم اضافه می کنم من سکس رو اشتباهم نمی دانم و راه بدی رو که برای لذت بردن از سکس انتخاب کردم رو اشتباه می دونم

یکی هم که خودشون رو بی نام معرفی کردم تشکر می کنم و من همه منتظرم که جریان زندگی شما رو بخوانم

سیاوش هم خواسته که من کامل خودم رو معرفی کنم که فکر
می کنم قبلاً این کار رو کردم در مورد سوال های که پرسیده بودی که درامد من از کجاست باید بگم که شریک پدر من که تا امروز خیلی به من کمک کرده و از صد تا فامیل بیشتر به من محبت کرده با سرمایه پدرم کار می کند و درامد این کار برای من زیاد هم هست پس از این جهت مشکلی ندارم در مورد اینکه سکس کارمن است باید بگم شاید یک موقع اینطوری بود ولی حالا نه دیگه و اون پوچی که ازش نام می برم هم به خاطر مورد بالا بود

ناصر هم از من خواسته که به خودم دروغ نگم که این کار رو
می کنم یعنی سعی خواهم کرد که به خودم دروغ نگم و از شما هم می خواهم که به خودتون دورغ نگید

از اقا جواد هم تشکر می کنم

به اقا حسین هم می گم که من به یکی از هدف های من از ساخت این وبلاگ همون چیزی بوده که شما ذکر کردید ولی هدف اصلیم این نبوده ولی خوب هرکس به اندازه توان خودش از این وبلاگ استفاده می کند

در مورد کسی که اسمشون رو ننوشتن باید یگم که حق با شماست شاید پدر و مادرم بهترین کسانی بودند که می توانستند به من کمک کنند و فکر می کنم این کار رو هم غیر مستقیم انجام داند ولی در مورد اینکه چرا مستقیماً به من کمک نکردند باید بگم من قبل از اینکه وارد مشکلات اصلیم بشوم من اونها رو از دست دادم

اقا مهدی من تمام داستانم خاطراتم هست و خاطره منطقی است که قبلاً اتفاق افتاده در مورد این هم که چرا گاهی به جای توضیح دادن سه نقطه استفاده می کنم هم این دو دلیل دارد یکی اینکه من اون قسمت از خاطره ام رو یادم نیست یا اینکه فکر می کنم برای خواننده جالب نیست

اقا وحید کی فردا رو دیده که شما می گید فردا برای عاشق ها است البته من هم امیدوارم که اینطوری باشد که شما اشاره کردید

چشم اقا مهدی عکس سکسی نمی گذارم

سنگی عزیز خیلی خوشحالم که می بینم که هنوز کسانی هستند که از دیدن غم دیگران ناراحت می شوند . حق با شماست من نباید به فرزاد خیانت می کردم اما من برای به دست اوردن فرزاد این کار رو کردم اما باز هم حق با شماست

راتا واقعاً وجود خواننده های مثل شما باعث دلگرمی من است درسته من در مورد گذاشتن اون عکس اشتباه کردم و خودم هم به این موضوع پی بردم و دید که جبران کردم

در مورد شاهین که در مورد سکس با من صحبت کرده بودند که اگر کسی می خواهد روش سکس با من و ارتباط با من رو بداند با اون تماس بگیره باید بگم که کاملاً دروغ می گه و من بارها گفتم که دیگه جز دوست پسرم با کسی سکس ندارم و از طریق اینترنت با کسی رابطه برقرار نخواهم کرد و شاهین هم دروغ می گوید

در مورد کسانی همه که جواب کامنت هاشون رو ندادم یا به دلیل این بود که اسمشون رو ننوشته بودند یا اینکه قبلاً جوابشون رو داده بودم و یا اینکه ارزش جواب دادن رو نداشتند

خوش باشید و موفق

سارا



امیدوارم که از خواندن وبلاگ من لذت برده باشید ؛ و من را با نظر های ارزشمند خود در راهی که در پیش گرفته ام کمک کنید. متشکرم سارا